سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

خوابت رو دیدم...

عزیزم نمیدونم چرا هرشب دارم خوابتو میبینم هر شب تو خواب بغلت میکنم بوست میکنم ... قشنگم تو شدی رویای من ... رویای شب و روزم ... یعنی الان وزنت چقدر شده ؟  یعنی چه حسی داری؟ خیلی دلم میخواد زودتر ببینمت ... فقط بیست و یک روز دیگه مونده ...
12 خرداد 1392

مهمونی تموم شد

عزیز دلم دیروز مهمونی سیسمونی ات رو برگزار کردم و سیسمونی تو عسلم رو همه دیدن  گلکم ... مامان همچنان دست و پاهاش ورم میکنه و مفصلاش درد میکنه ... این هفته دو روز تعطیلاته ... 14 و 15 خرداد ... بابایی خونه است و قراره کلی کنار هم باشیم و از این کنار هم بودن نهایت استفاده رو بکنیم ... این اخرین تعطیلاته دو نفره ماست ... قشنگم ... اتاقت رو جمع کردم و دیشبم مامان زری ساک بیمارستانت رو بست ... خیلی مشتاقم که زودتر ببینمت دلم میخواد تمامه احساساتم رو خالی کنم با در اغوش کشیدن و بوسیدنت ...  گاهی به بابایی که میتونه دلمو ببوسه حسودیم میشه ... اخه مامان نمیتونه بوست کنه ... راستی دیروز خاله ها و دایی برات کادو اوردن  خ...
11 خرداد 1392

30 روز آخر

قشنگترینم  تنها سی روز به در آغوش گرفتنت باقی مونده ... مامان داره روز شماری میکنه تا صورت قشنگت رو ببینه ... دلم میخواد چشمای نازت رو ببینم ...  یعنی چقدر شبیه من هستی؟ چقدر شبیه بابات هستی که همه زندگی منه ؟ عزیزم ... میوه عشقم ... پسر نازم ... خیلی دوست دارم ... تو ثمره عشق جاودانه من و پدرت هستی ... عشقی که با تو میوه شیرین زندگیمون محکم تر و مستحکم تر میشه ... عاشقتم عزیزم ...  نیمه ایی از من  و نیمه ایی از عشق من  ...
4 خرداد 1392

سیسمونی

  سلام گلم ...   این در اتاق خوابت شاهزاده کوچولوی مامان     این یه نمای کلی از اتاق خوابته ... از در ورودی که وارد میشیم این شکلیه          اینم تخت نوجوان آقا پسر ناز من ... عزیز دلم این روتختی رو خودم برات دوختم ... دو تا رو داره پشتش هم به همین شکله ولی سبز زمینه اش و برعکسه رنگاش        این نمای کلی کمد اسباب بازی و لباساته عزیزم  عروسکهات رو خیلی دوست دارم مخصوصا اون ادمکه که یه طرفش خنده است یه طرفش گریه            وسایل حموم و حوله هات ... به همراه جوجه های پلاستیکی حمو...
4 خرداد 1392

دوستت دارم

نمیدونم چه اتفاقی برام افتاده یاسینم  خسته ام ... از تو نه گلم ... خوابم میاد و بی حالم ... از طرفی میخوام این 6 هفته بگذره از طرفی نمیخوام بگذره  نگرانم ... نگران تو ... نگران اینکه من مادر خوبی هستم یا نه ... پسرم دوست دارم     ...
3 خرداد 1392

گل بارون شدن وبلاگت!

سلام عزیزم برای وبلاگت کد گل بارون گزاشتم ... آخه داریم به روزای کنارت بودن نزدیک میشیم ... و من هیجان زده ام  پسرم نمیدونم دیگه چه جوری از حسم بهت بگم  عااااااااااااااااااااشقتم  تکونات عشقه ... نبضت وجوده ... وقتی مشتت رو دوره نافم میچرخونی دلم میخواد زودتر بیای تا مشته خشکلت و قورت بدم  مامان خیلی دوست داره عزیزم  تو بهترین پسر دنیا میشی ... و من مادری که تو رو خیلی دوست داره ...
24 ارديبهشت 1392