سلام گل پسر مامان ، قنده عسل مامان دیروز بابایی حالش بهتر شد و عصر رفتیم سونو گرافی تا تو خشکل پسر رو ببینیم . جون و امید به زندگی امون چند برابر شه ... بعد از اینکه رسیدیم مطب دکتر و یک ساعت و نیم منتظر شدیم تا نوبتمون بشه رفتیم داخل و من منتظر موندم تا تو عسلک رو ببینم ... مثل همیشه خودت رو جمع کرده بودی یه سمت من به خانم دکتر خودکار گفتم میخوام بدونم این قسمتی که قلنبه میشه میاد بالا چیه ؟ هنوز دستگاه رو روشن نکرده بود گفت معلوم دیگه پشتشه ... من گفتم ولی من فکر کردم سرشه ... دستگاه رو گذاشت رو دلمو یهو با تعجب گفت : ااا سرشه ! نچرخیده سمته پایین منم لبخندی زدم گفتم پس من درست حس کرده بودم ... آخه من همیشه به هوای اینکه اونجا ...