سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

کودک باش ... کودکی کن

گاهـــی دلـت از زنـدگیت ات می گیــرد ... میخواهـــی كـــودك باشـی ، بچــه ای كه به هــر بهــانه ای به آغــوشی پنــاه می بـــرد ... و آســوده اشــك می ریزد ... بزرگ كـــه باشی بـــــــایــــــد بـــــغـــــض هـــــای زیــــــــادی را ، بــــــــی صــــــــدا دفـــــــن كنـــــــی !!!     ...
29 فروردين 1392

خاطرات نوروز 92 قسمت دوم

سلام گلم  اومدم تا ادامه خاطره هارو برات بگم  خب خلاصه تر میگم که اگه شد توی همین پست تمومش کنم  بعد خونه مامان زری  اینا فرداش خونه دایی حمید دعوت بودیم ... تولد مامان هم بود ... بابایی برام کیک خرید و بهم یه انگشتر هدیه داد باقیه هم بهم پول دادن ... مامان زری برام یه بافت کرم رنگ خرید ... خاله سارا هم شال نارنجی خرید که با اون بافته ست میشد این از خونه دایی حمید ... فرداشم خونه دایی وحید بودیم نهار من همه رو مهمون کردم ( غیر از دوتا دایی ها و خاله ستاره ) توی پارک به صرف ساندویچ ... بعدشم بابایی و باجناق هاش یعنی عمو حسین و عمو نجات فوتبال بازی کردن  ما هم که دیدیم فوتبال اینا خیلی طولانیه با بابااحد ...
20 فروردين 1392

نوروز 92 قسمت اول :-)

سلام گلم اومدم از این سال برات بگم ... سالی که تو عزیزم همراهم بودی ... قشنگم ... زیباترینم ...همه چیز من ... گلم لحظه سال تحویل منو پدرت خونه امون بودیم ... و با هم سر سفره هفت سینی که مامان امسال روی زمین انداخته بود نشستیم البته ناگفته نماند که شما پسر ناز هم توی دل مامان کنار ما بودین  بعد از تحویل سال و تبریک و زنگ زدن به مامان مهین و تبریک گفتن به اون ها ... منو پدرت کم کم آماده شدیم بریم خونه مامان زری آخه شام اونجا دعوت بودیم ... خلاصه بگم قشنگم مامان جونت و بابا جونت تیپای خشکل عید رو زدن و رفتن عید دیدنی ... اونجا همه جمع بودن  خاله ستاره ... خاله سمیرا ... نسترن ...  مامان با همه روبوسی کرد و همه عید و ت...
18 فروردين 1392

پایان سفر نوروزی

سلام عزیزم الان که این پیامو برات میزنم خونه عمو ات محمد هستیم ... امروز 14 فروردینه و ما فردا از مشهد به تهران میریم عزیزم توی این مدت منو و تو توی اتاق عمه زینب میخوابیدیم ... حالا از فردا عمه راحت میخوابه فعلا تا بعد گلم دوست داریم
14 فروردين 1392

سال نو ... همرا با تو

سلام عزیزم  چند وقتی بود که چیزی برات ننوشتم ... منو بابا مشغول کاراهای عید و خونه تکونی بودیم ...  امروز منو بابایی به همراه تو سال رو نو کردیم ...  عزیزم امیدوارم سالم و سلامت باشی و زود بزرگ بشی و توی این سال بتونیم با خوشحالی تو رو در اغوش بگیریم ... اینو بدون که منو بابا خیلی دوست داریم  عزیزم سال نو مبارک  ...
1 فروردين 1392

تمام شدن 5 ماه !

سلام عشق من  پسر من ... امروز 9 اسفنده ... قشنگ من امروز تو یاسم 5 ماهت تموم شد ... چیزی نمونده فقط 4 ماه دیگه میای توی آوشم و بوسه هام رو نثارت میکنم ... فدای لپ های کوچولوت بشم ... فدای چشمای نازنین ات بشم که قراره توی این ماهی که میاد بازشون کنی ...  خدایا شکرت که فرزندم رو حفظ میکنی ...  عزیزم الان حس اون پرستویی که به آتش میزنه تا فرزندش رو نجات بده رو درک میکنم ...  عزیزم ... الان که دارم اینارو برات مینویسم داری توی دلم حرکت میکنی و من از خداوند ممنون هستم که در درونم به تو توان حرکت میده  دوست دارم عزیزم  تو بهترین فرزند دنیایی ... عاشقتم ... مادرت شکوفه ...
9 اسفند 1391

برای یاسینم

گلم ... دیروز و امروز رفته بودم خرید ... مامان برای خودشو شما نازنین کلی خرید کرد ... عروسک خشکل ناز برات خریدم ... لباسای جینگولی خشکل ... وای خدا توی این لباسا چه ناز میشی پسرم  کلی خرده ریز خریدم ... مامانی  انشالله خریدت که کامل شد و اتاقت رو درست کردیم عکساشو هم برات  اینجا میزارم  مامان خیلی دوست داره گلم ... اینو که میدونی قشنگترینم ؟ راستی الان از بابا شنیدم عروسی دعوت شدیم ... عروسی نوه خاله پدرت ...  یا بهتر بگم دختر آقا مسعود برادر آقا پیام !!! گلک نازم خیلی دوست دارم مامان   
7 اسفند 1391

من و بابا و خونه تکونی

سلام عزیز مامان داریم کم کم به سال نو نزدیک میشیم ... این روزا همه دارن خونشون رو تمیز میکنن برای نو شدن سال ... منو بابایی هم دیروز و امروز خونه تکونی میکردیم جنابعالی هم بچه خوبی بودی مامانو اذیت نکردی ... بابایی هم همش به فکر شما بود و نمیزاشت مامانی کاری بکنه ... شیطون بلا خودت رو خوب جا کردی تو دل بابایی ... داریم خونه رو برای اومدنت اماده میکنیم گلم ... میخوام یکی از اتاقا رو برات خالی کنم تا لوازمت رو بخریم بیاریم بزاریم توش ... بابا احد به مامانی پول داده تا بریم برای تو یاس کوچولو خرید کنیم ... هرچند منو مامان زری کلی قبلا خریدیم و الان پولو حساب میکنیم ...ولی میخوام برم یه سرویس اتاق خواب خشکل که دیدم برات بخرم نزدی...
4 اسفند 1391

عکس های سونو 4 بعدی پسر شیطون مامان

  سلام عزیز مامان  اینم عکسایی که قول دادم ببخش که بی کیفیت هستن ... از روی برگه ها عکس انداختم  توی این عکس تو خشکل مامان وقتی بابا صدات میکرد برگشتی و به دکتر و بابایی زبونتو نشون دادی ... فدات بشم که تو دل مامانم شیطون و بلایی        اینجا گلکم تو قهر کرده بودی و نمیزاشتی دکتر ازت عکس بندازه چندتا عکس ام خراب کردی چون دستت رو اوردی جلو صورتت عزیزم میدونی مامان عکاسه دوست نداری کس دیگه ایی ازت عکس بندازه نه ؟ یا ترسیدی با این وضع بی لباس عکاست تو نت پخش بشه ؟ به هر حال وقتی بابایی صدات کرد تو برگشتی سمته صدا و حاصلش شد عکسای دیگه ات ... این عکس قهر کردنت هست گلم &...
1 اسفند 1391