سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

بازگشت از عقد عمه زینب

پسرکم قند عسلکم ما تازه دو روزه از سفر مشهد برگشتیم ... گلم تو توی این سفر اولین عکس دسته جمعی ات رو انداختی و خانواده مارو توی عکسها سه نفره کردی  قشنگم روز اولی که پاتو توی خونه مامان مهین گذاشتی حسابی گریه کردی جوری که مامانتم زد زیر گریه آخه مامان میدونه که پسر نازش از الکی گریه نمیکنه و مطمئنا حس بدی داره قشنگم خلاصه اینکه شب بالاخره خوابیدی و توی حرم امام رضا موقعی که عقد عمه زینب خونده میشد بغل بابا محسن خوابای ناز میدیدی ... جیگرتو بخورم روز بعد هم جشن بود و تو واقعا اروم بودی ... دست مامان زری درد نکنه که زحمت کشید و تو رو نگه داشت تا من برای مراسم حاضر شم جنابعالی هم توی کل مراسم خواب بودین و من راحت میتونستم عکاسی...
22 مرداد 1392

پسرم

پسرم ، برگ گلم غنچه ی خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگی ست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لا لای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر، فانوس گرم و روشن است     ...
14 مرداد 1392

بدون عنوان

عاشق کیست ؟ عشق مادرانه چیست؟ تمام وجودم را هم آب کنند ... تمام بدنم را ذره ذره کنند ... باز هم عاشقم ... عاشق شیرین ترین پسری که زاده شده عاشق تو هستم پسرم ... عاشق نگاه شیرینت که به من دوخته میشود ... عاشق صدای نفس هایت هنگام خوردن شیر ... عاشق چنگ زدن هایت به بدنم وقتی که شیر میخوری... زیبای من ... نازنینم ... با کدامین کلمه زیبایی با تو بودن را وصف کنم ؟ با کدامین حرف لبخندت را توصیف کنم ؟ عشق میان منو تو وصف شدنی نیست در کلمه نمیگنجد ... یعنی تو هم مرا دوست داری ... وقتی نگاهت را به نگاهم میدوزی این سوال من میشود ... هنگامی که گرسنه میشوی و از بغل دیگری نگاه ملتمسانه ایی به من میکنی میفهمم تو هم عاشقی ... پسر...
29 تير 1392

مادر یعنی...

عزیزم ... عشقم ... همه وجوده من ... امروز میفهمم حاضرم تمام درد های دنیا در تنم باشد اما لحظه ایی اشک تو را برای درد نبینم ... حاضرم برایت از هرچه دارم بگذرم ... میفهمم مادر یعنی کسی که طاقت دیدن درد فرزند را ندارد ... قشنگترینم امروز تو خیلی اذیت بودی و من نمیدونستم چرا ... کاش میتونستی حرف بزنی و بهم  بگی علت این ناله هات چیه ... مادرت برات بمیره ... با هر باری که تو ناله میکردی و شروع به گریه میکردی منم اشک میریختم منو ببخش اگ مادر بدی هستم ... منو ببخش که متوجه نمیشم کجات درد داری ... عزیزم عاشقتم ...  
23 تير 1392

بهشت من

بهشت زیر پای مادران است ؟ نه امکان ندارد ... بهشت در آغوش من است ... مگر جز حضور تو بهشت دیگری هم هست؟ صدای له له زدنت برای شیر ... این است صدای بهشت ... نه صدای جویبار ها ... و نه صدای غلتیدن سیب بهشتی درون چشمه ساران ...     پی نوشت : عسلکم متن بالا برگرفته از وبلاگ خاله سارا و دلسا کوچولوشه چون خیلی به حرف دل من هم شبیه بود برات نوشتمش   دوست دارم  
18 تير 1392

اولین قدم های تو به خانه !

سلام جیگر مامان عشق مامان نفس مامان همه چی مامان! قندک من امشب قراره بالاخره بریم خونه خودمون ... قراره خونه خودمون رو با چشمای نارت ببینی و تو تختت بخوابی ... گلکم ... امشب منو تو و بابایی اولین سه نفره تنهایی امون رو خواهیم داشت عاشقتم پسرم ...  
15 تير 1392