انتظاز
سلام گلم امروز اومدم از تو بگم
از حرکتات ...
از حرف گوش کردنات ...
از شیطنات ...
گلم میدونی که چقدر دوست دارم ...
میدونی که بابا چقدر قربون صدقه ات میره ...
قشنگم اون وقتایی که صدای خر خر میشنوی و دیگه تکون نمیخوری ... نترس ... گلم اون باباییه که میخواد باهات بازی کنه ... صدات میکنه بوست میکنه ... میخواد بخورتت ...
بعد تو یهو میترسی ... انگار لولو اومده دیگه تکون نمیخوری مامانی نازت میکنه و اروم میشی
گلم شبا که به پهلوی چپ میخوابم انگار روی دو تا پاهات میشی شروع میکنی بدو بدو کردن ... کلا پدر پهلومو در میاری عسلکم ...
داری گنده میشی ... شکمم روز به روز قلنبه تر میشه و تو جات تنگ تر میشه ... تکونات کم نشده ولی حس میکنم سخت حرکت میکنی انگار دستت کشیده میشه به پوستم ...
گاهی روی شکمم رو لمس میکنم یه چیز کوچولو مثل یه گردو زیر پوستم حرکت میکنه من میگم مشتته ...
گاهی هم یه چیزی کشیده است من سعی میکنم با دستم اروم بگیرمش ولی تو شیطون تکون میخوری در میری ...
فدای حرکتات بشم خیلی چشم به راهتم ...
دیروز داشتم شیشه شیرت رو نگاه میکردم کی میشه ببینم داری ازش چیزی میخوری مامان !!
کاش این انتظار سریعتر بگذره ... دیگه چیزی نمونده دو ماه دیگه توی آغوشمی