سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

کوچولوی نازنین من

سلام عزیز دلم ... مامان حالش خیلی بهتره ، ممنون گلم که مامانو دیگه اذیت نمیکنی قند عسلم ، مامان خیلی دوست داره زودتر این زمستون سرد تموم بشه و روزای گرم بهاری برسه  آخه میدونی امسال بهار اولین بهاریه که تو با ما هستی و این خیلی خاصه ... مامان همیشه بهارو دوست داره و سر شوق میاد با اومدنش ... میدونی که تولد مامان اول بهاره و مامان میخواد 22 سالش بشه گلم  22 سالگی که یه قند عسل میخواد توش متولد بشه ... احتمالا عید میخوایم بریم مشهد خونه مامان مهین اونجا کلی خوش میگذره بهمون و تو میتونی صدای عمه های خوبتو بشنوی گلم و باهاشون آشنا بشی ... مخصوصا عمه زینب که خانم پرستاره گل پسرم  و یه پسر شیرین داره به اسم رضا که فکر کن...
26 دی 1391

سلام پسرم...

عسل مامان چهارشنبه با بابایی رفته بودیم سونو گرافی و آزمایش غربالگری تو گلم رو دیدیم ... نزدیک بود مامانی گریه  اش بگیره از خوشحالی تو سالم و آروم اونجا خوابیده بودی و وول میخوردی ... دماغ کوچولوت و لباتو دیدیم دکتر گفت ٨٠ درصد پسملی قندک من گلم سه ماهه که  تو با مایی عزیزم زوده زود بزرگ شو بابایی و مامانی دوست دارن ...     راستی اسم انتخابی فعلا  : یاسین ...
15 دی 1391

آخرین روزهای ماه سوم

گلم سلام ماه سوم رو به پایانه و چیزی نمونده  خوشحالم که سه ماهو پشت سر گذاشتیم  مامانی با قرصایی که دکتر داده حالش بهتره ولی بابایی رو سر اودکلن زدن خیلی اذیت میکنه  آخه دماغ مامان به بوها حساسه گلم نمیتونم اصلا تحمل کنم بابایی که ادکلن میزنه حتی شبا نمیتونم کنارش بخوابمو این منو خیلی عذاب میده  بابایی خیلی دوست داره و فکر میکنه که دخمل باشی  هفته دیگه میخوایم برای سونو گرافی و آزمایش غربالگری بریم  خیلی دلم میخواد ببینمت پس فعلا خداحافظ تا دیدارمون گلم  بوس بوس  
5 دی 1391

سرم زدن مامان

سلام گلکم  مامانی از دیروز حالـ ش انقده بد  شد که آخر رفت دکتر قصرانی  به دکتر گفت تو توی دلـ شی دکتر هم فـ شار مامانو گرفت  فـ شارم 7رو 5 بود دکتر سرم و ویتامین ب 6 و 12 بهم داد صبح زود رفتم سرم رو زدم یعنی امروز ... قبلـ ش فـ شارمو گرفت 6 رو 5 بود مامانی  خیلی پایین بود گلم بابایی دیـ شب زحمت کـ شید برای ما  شام درست کرد پلو قرمز با سیب زمینی دستـ ش درد نکنه ...
19 آذر 1391

سونو گرافی قلب

سلام عزیز دل مامان  امروز با بابایی رفتیم بیمارستان برای سونو گرافی که ببینیم تو هسته سیب قشنگم قلبت تشکیل شده یا نه ... عزیزم اندازه یه دونه لوبیا بودی توی عکس خانوم دکتر گفت 6 هفته و دو روزته  اما به حساب مامان 7 هفته ات تموم شده  به زودی اولین عکست رو برات میزارم عزیزم  زودی بزرگ شو     راستی ... به خاله ستاره و دختر خاله نسترن هم گفتیم که تو اومدی خاله یه جیغ بنفش کشید ... نسترن هم گریه کرد از خوشحالی ... اصلا توقع نداشتم !  ...
28 آبان 1391