کوچولوی نازنین من
سلام عزیز دلم ...
مامان حالش خیلی بهتره ، ممنون گلم که مامانو دیگه اذیت نمیکنی قند عسلم ، مامان خیلی دوست داره زودتر این زمستون سرد تموم بشه و روزای گرم بهاری برسه
آخه میدونی امسال بهار اولین بهاریه که تو با ما هستی و این خیلی خاصه ...
مامان همیشه بهارو دوست داره و سر شوق میاد با اومدنش ... میدونی که تولد مامان اول بهاره و مامان میخواد 22 سالش بشه گلم
22 سالگی که یه قند عسل میخواد توش متولد بشه ...
احتمالا عید میخوایم بریم مشهد خونه مامان مهین اونجا کلی خوش میگذره بهمون و تو میتونی صدای عمه های خوبتو بشنوی گلم و باهاشون آشنا بشی ...
مخصوصا عمه زینب که خانم پرستاره گل پسرم و یه پسر شیرین داره به اسم رضا که فکر کنم تو خیلی دوستش داشته باشی و باهاش حسابی فوتبال بازی کنی گلم ... آخه شدیدا منتظر اومدنت بود و خیلی مهربون و آقاست ... یه جورایی مثل بابایی ات میمونه پسرکم ... آخه کنار هم بزرگ شدن
راستی قشنگم تو شیطون بلا ویار های بهاره داری عسل ... آخه تو بگو مامان توی این ماه از کجا برات گوجه سبز گیر بیارم خشکلم ...
انشالله بهار یه عالمه برات میخرم ... قول!
به جاش تمبر هندی که دلت خواست و برات خریدم و دیشب یه دل سیر خوردیم مامانی ...
راستی اینم بگم که شدیدا از ماکارونی و کباب متنفری گلم ... مامانی اصلا از اینا بدش میاد حتی بوشون
گلم هر روز مامان زیتون میخوره چون تو زیتونم دوست داری فکر کنم میخوای پسر پوای پوست قشنگ من بشی آخه زیتون برای پوست خیلی خوبه و تو هم که دوستش داری و مامانم اذیت نمیکنه وقتی میخورم
بابایی هم برامون زیاد میخره
راستی گلم به نظر تو خوبه عید با چی بریم مشهد؟
با قطار یا ماشین ؟
احتمالا با قطار بریم شیطون بلا ... اگه اینطور باشه چند هفته دیگه رزرو میکنیم ...