سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

مشهد

سلام پسرکم این مطلب رو از خونه عمو برات ارسال میکنم در حالی کهشما طبقه بالا توی خواب ناز هستین خداروشکر تا به الان اقا بودین و منو اذیت نکردین فقط عصری یه کم دل درد داشتی ... که با گریپ و این چیزا رفع شد خدارو شکر ... فردا عید غدیره و تو اولین عید غدیرت رو جشن میگیری سید کوچولوی من خیلی دوست داریم  
1 آبان 1392

برای گنجشکک من

هر روز خورشید از پشت شیشه نشسته ببینه کی از خواب پا میشه بی تاب بوده تا بچرخه زمین   میسوزه دلش ولی داره آب میشه گنجشک شیطون توی کوچه آروم به شیشه زد نوکهاشو میخواست بگه آروم در گوشت صبح شد بازم خورشید زده پاشو تا پا نشی پنجره باز نمیشه تا تو نخندی روز آغاز نمیشه   ♫♫♫ گلدون پاشو بارون زده تا پا نشی حالم بده گل جون چشاتو باز کن گل جون بخند و ناز کن کنار ساقه ی تنت یه غنچه ی تازه زده پاشو که امروز وقتشه پاشو غنچه تو باز کن به ماچه که کلاغه قار قار میکنه مارو که هر روز صبح گنجشکه بیدار میکنه گنجشک جون سلام امروزم سلام جای جواب سلام ببین داره چیکار میکنه بال میزنه و میاد پشت شیشه نوک میز...
25 مهر 1392

باغ گل

سلام گل پسرم از حال اینروزات بزار برات بگم که علاوه بر قندک بودن گوله نمکم شدی شما خشکل پسر من جدیدا سر و شونه هات رو بلند میکنی و پاهاتم میاری بالا که یعنی منو بلند کنین انگار میخوای دراز نشست بزنی ... مادرت فدات شه عزیزم اینروزا مامان خیلی نگرانه اخه ویروس جدیدی اومده که همه دارن سرما میخورن ... خیلی میترسم سرما بخوری اخه به زودی واکسن چهارماهگیت رو باید بزنی و سفر مشهدم در پیش داریم همه خانواده بابا جونی تو مشهد منتظر تو هستن ... عمه زینب خیلی حالتو میپرسه ... حتی به بابایی گفته اگه تو نمیای بزار شکوفه یاسین بیان اینا همش به خاطر توئه گلم مامان برات کاموا خریده داده مامان زری برات ببافه برای مشهد ... چون عید غدیر میریم مشهد و شم...
19 مهر 1392

حرفایی برای اینده

پســـرم! پسر ِخوبم ميدونم که تو هم يه روزي عاشق مي شي. مياي وايميستي جلوي من و بابات و از دخترکي مي گي که دوسش داري!... اين لحظه اصلا عجيب نيست و تو ناگزيري از عشق....! که تو حاصل عشقي پســ ـرم...مامانت براي تو حرف هايي داره حرف هايي که به درد روزهاي عاشقيت مي خوره... عزيز دلم ! يک وقتهايي زن_ رابطه بي حوصله و اخموست، روزهايي ميرسه که بهونه مي گيره. بدقلقي مي کنه و حتي اسمتو صدا مي کنه و تو به جاي جانم هميشگي مي گي :"بله" و اون ميزنه زير گريه.... زنها موجودات عجيبي هستند پسرم... موجوداتي که مي توني با محبتت آرومشون کني و يا با بي توجهيت از پا درشون بياري... بايد براي اينجور وقتها آماده باشي. بايد ياد بگيري که نازش رو بکشي... عزي...
15 مهر 1392