سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

عروسی ...

عســـــــــــلک مامانی  عروسی خاله سمیرا داره نزدیک و نزدیک تر میشه ... دیروز مامانی همه با هم رفتیم جهاز چیدیم مامانی خیلی خسته شد آخه تو رو هم همه جا با خودش حمل میکرد و کمرم درد گرفته بود آخه خیلی سرپا ایستادم ... بابایی ات هم خیلی کار کرد پرده هارو زد ... تازه دست بابایی یه کم زخم شد که مامان دعواش کرد چرا مواظب خودش نیست  عروسک نازم مامان برای عروسی آرایشگاه هاشو رزرو کرده ... فقط گلم تو رو هم که میبرم اذیتم نکنی ها  باشه گلم ؟ راستی عسل همون خانومی که مامانی رو برای حنابندون درست کرده میخواد عروسی خاله مامانو خشکل کنه  عزیزم این هفته که میاد حنابندونه و دو شنبه عروسی  قراره با بابایی بریم آتلیه و ...
30 دی 1391

کوچولوی نازنین من

سلام عزیز دلم ... مامان حالش خیلی بهتره ، ممنون گلم که مامانو دیگه اذیت نمیکنی قند عسلم ، مامان خیلی دوست داره زودتر این زمستون سرد تموم بشه و روزای گرم بهاری برسه  آخه میدونی امسال بهار اولین بهاریه که تو با ما هستی و این خیلی خاصه ... مامان همیشه بهارو دوست داره و سر شوق میاد با اومدنش ... میدونی که تولد مامان اول بهاره و مامان میخواد 22 سالش بشه گلم  22 سالگی که یه قند عسل میخواد توش متولد بشه ... احتمالا عید میخوایم بریم مشهد خونه مامان مهین اونجا کلی خوش میگذره بهمون و تو میتونی صدای عمه های خوبتو بشنوی گلم و باهاشون آشنا بشی ... مخصوصا عمه زینب که خانم پرستاره گل پسرم  و یه پسر شیرین داره به اسم رضا که فکر کن...
26 دی 1391

سلام پسرم...

عسل مامان چهارشنبه با بابایی رفته بودیم سونو گرافی و آزمایش غربالگری تو گلم رو دیدیم ... نزدیک بود مامانی گریه  اش بگیره از خوشحالی تو سالم و آروم اونجا خوابیده بودی و وول میخوردی ... دماغ کوچولوت و لباتو دیدیم دکتر گفت ٨٠ درصد پسملی قندک من گلم سه ماهه که  تو با مایی عزیزم زوده زود بزرگ شو بابایی و مامانی دوست دارن ...     راستی اسم انتخابی فعلا  : یاسین ...
15 دی 1391

آخرین روزهای ماه سوم

گلم سلام ماه سوم رو به پایانه و چیزی نمونده  خوشحالم که سه ماهو پشت سر گذاشتیم  مامانی با قرصایی که دکتر داده حالش بهتره ولی بابایی رو سر اودکلن زدن خیلی اذیت میکنه  آخه دماغ مامان به بوها حساسه گلم نمیتونم اصلا تحمل کنم بابایی که ادکلن میزنه حتی شبا نمیتونم کنارش بخوابمو این منو خیلی عذاب میده  بابایی خیلی دوست داره و فکر میکنه که دخمل باشی  هفته دیگه میخوایم برای سونو گرافی و آزمایش غربالگری بریم  خیلی دلم میخواد ببینمت پس فعلا خداحافظ تا دیدارمون گلم  بوس بوس  
5 دی 1391
1