سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

چهار دست و پا رفتن به شیوه عادی

بالاخره شما خودت یاد گرفتی و اروم اروم دستاتو میزاری جلو ... شیوه جهشی رو داری کم کم حذف میکنی ... گل پسرم اینروزا سرشار از انرژی هستی و دیگه شیر من به تنهایی سیرت نمیکنه ... و من روزانه پنچ وعده غذا بهت میدم کته ... گوشت ... مرغ ... عدسی ... سوپ ... اش ... پوره ... زرده تخم مرغ ... و غیره عزیزکم من واقعا دوستت دارم و لحظه ایی طاقت دیدن غم تو رو ندارم ... پسرم ... تاج سرم عاشقتم
21 فروردين 1393

سال نو با تو ...

سلام گلم سال جدید رو بهت تبریک میگم ببخش که وبلاگت ذو آپ دیت نکردم ... خیلی سرگرم مسافرت و عید بودم ... گلم این متن رو در حالی برات میزنم که خونه دایی حمید مهمون هستیم و جنابعالی روی تخت خوابیدی ... شما خیلی شیطون شدی ... اروم نمیشینی و مدام تحرک داری  دندونت هم که درومده ورجک تر شدی همین باعث شده مثل قبل تپلو نباشی البته لاغرم نیستی ها ... وروجک من ... عشق مامان ...  امسال برای اولین بار دریا رو دیدی ... و زل زدی به ابی بیکران دریا  عزیزکم ... دلبندم ... با تو چه زود بهار شد اصلا سرما رو حس نکردم  خوشحالم که تو کنارمی  خوشحالم که تو رو دارم  همیشه دوست دارم و عاشقت میمونم حتی اگه حس ام رو درک نک...
9 فروردين 1393

مهمانی منزل هادون !

سلام گلم امروز خونه سید محمد هادی مهمون بودیم ... خاله مریم هم قرار بود بیاد ولی خودش و زهرا سرما خوردن و نیومدن این شد که من و شما اژانس گرفتیم و راهی خونه خاله عارفه شدیم ... وقتی رسیدیم با روی گشاده خاله ازمون پذیرایی کرد دستش درد نکنه برای شما سوپ خیلی خوشمزه هم درست کرده بود که خیلی دوستش داشتی ساعت یک خاله لیلا و محمد حسین و خاله انسیه و فواد خان هم اومدن و شما شروع کردین به شیطونی و تو واسه خاله لیلا قر میدادی ... خاله هم میگفت جلف بازی وای وای از پهلوون بعیده! اخر هم خاله مژده گل دختر نازش اومدن و شما خیلی بهش زور گفتی مدام اسباب بازیاشو از دستش میکشیدی یا پاپیون رو لباسشو میکندی و اشکش رو در میاوردی نورا هم جیغ میزد و از م...
11 اسفند 1392

تا نوروز راهی نمانده ... اما بهار من در اغوش من است ...

سلام دلبندم ... ببخش که دیر به دیر برات مینویسم علتش کم بودن وقته عسلم شما داری روز به روز شیرین تر ... روز به روز عسل تر و روز به روز وابسته تر میشی ... فدای چشمای نازت بشم که زل میزنی به چشمام ... چند هفته گذشته تهران خیلی سرد بود و شما هم مریض شده بودی کلا از مشهد که اومدیم سیل بیماری ها به منو شما هجوم اوردن و هر دومون توی بیماری ها ضعیف شدیم به امید خدا الان هردومون بهتریم حالا بزار از تو بگم که تو روروءک میدویی اینور اونور از دیروز هم داری سینه خیز میری و سعی میکنی چهار دست و پا بری هنوز دندون در نیاوردی گل پسرم و ما هنوز منتظر درخش اولین مراوریدیم عزیزم این روزا همش داریم من به کمک مامان زری کارای خونه تکونی رو انجام م...
4 اسفند 1392