شیطنت به معنای واقعی
سلام پسرم داری روز به روز بزرگتر شیطونتر و وروجک تر میشی ... خیلی مشتاق ایستازنی و داعما از همه چیز بالا میری ... دیگه نود درصد غذا خور شدی و خودت میتونی سر سفره با زستات دونه برنج دهن خودت بزاری
جدیدا کلمه ماما رو خیلی میگی و عاشق دد رفتن هستی
بابات میگه تو لوس مامانی شدی اخه همش میخوای بغل من باشی و تا من میرم دنبالم راه میافتی و از پام میگیری وایمیسی
عاشق وقتایی هم که لپمو گاز میگیری و منو میخوری ... راستی تازگیا وقتی من ادای گریه در میارم شما دستامو باز میکنی و با ناراحتی یه چیزی بهم میگی ...
پسر مهربون من
... شما خیلی حسودی ... مخصوصا وقتی من به بابا توجه میکنم و براش ابمیوه میارم جیغ میکشی و میگی م م ... یعنی من من
فدات بشم حسوده خودمی ...
بابایی چشمش رو هفته پیش لیزیک کرد و دیگه خبری از عینک نیست ... گودبای عینک بابا مبارک ...
دیگه شما هم نمیتونی عینک بابارو بکشی و بشکنی
راشتی شما با مشت زدی تو چشم بابا که عمل کرده بود و چشمش چند روز درد داشت دکتر گفت ضربه خورده و فهمید شما چقدر وروجکی ... بعله این طوریاست ... دکترا زود میفهمن دیگه
خب گلکم عکس های عیدت رو تو پست بعدی برات میزارم عاشقتم عشق من