سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

اولین پارک رفتن

سلام پسرم دیروز تو اولین گردشت رو با مامان و بابا رفتی اما چی بگم که مدام خواب بودی فقط یه کم بیدار شدی و با تعجب درختایی که بالای سرت بودن رو نگاه کردی ... عزیزم تو عاشق پنکه و لوستر هستی ... مخصوصا پنکه سقفی اتاق مامان زری اینا ... نگاهش میکنی و غش میکنی از خنده گلکم با پنکه چی میگی که انقدر میخندی قشنگم حتی وقتایی که توی پذیرایی نشستیم از درگاه در چشمت به پنکه اتاقه پسرک ناز من از دیشب یه کم سرفه میکنی فکر کنم سرما خوردی اخه بابایی هم سرما خورده ... خدا کنه زودی خوب شی پسرکم  
9 شهريور 1392

واکسن

پسرم تاج سرم فدات بشم امروز رفتیم واکسن دو ماهگیت رو زدیم ... تو گلم خیلی جیغ زدی موقع واکسن زدن فدات بشم من بعد واکسن هات و قطره فلج اطفال تو بغلم اروم گرفتی و خوابت برد تا اومدیم خونه و من بهت استامینوفن دادم گلم الان که اینو مینویسم یه کم پاهات درد میکنه و تو غر غر میکنی عزیزم امیدوارم زودتر خوب بشی ...     پی نوشت : جدیدا خنده هات بیشتر شده و همچنین عاشق چرخیدن پنکه و موزیکال تختت هستی و با چشم تعقیب میکنی ...
2 شهريور 1392

بازگشت از عقد عمه زینب

پسرکم قند عسلکم ما تازه دو روزه از سفر مشهد برگشتیم ... گلم تو توی این سفر اولین عکس دسته جمعی ات رو انداختی و خانواده مارو توی عکسها سه نفره کردی  قشنگم روز اولی که پاتو توی خونه مامان مهین گذاشتی حسابی گریه کردی جوری که مامانتم زد زیر گریه آخه مامان میدونه که پسر نازش از الکی گریه نمیکنه و مطمئنا حس بدی داره قشنگم خلاصه اینکه شب بالاخره خوابیدی و توی حرم امام رضا موقعی که عقد عمه زینب خونده میشد بغل بابا محسن خوابای ناز میدیدی ... جیگرتو بخورم روز بعد هم جشن بود و تو واقعا اروم بودی ... دست مامان زری درد نکنه که زحمت کشید و تو رو نگه داشت تا من برای مراسم حاضر شم جنابعالی هم توی کل مراسم خواب بودین و من راحت میتونستم عکاسی...
22 مرداد 1392

پسرم

پسرم ، برگ گلم غنچه ی خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگی ست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لا لای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر، فانوس گرم و روشن است     ...
14 مرداد 1392

بدون عنوان

عاشق کیست ؟ عشق مادرانه چیست؟ تمام وجودم را هم آب کنند ... تمام بدنم را ذره ذره کنند ... باز هم عاشقم ... عاشق شیرین ترین پسری که زاده شده عاشق تو هستم پسرم ... عاشق نگاه شیرینت که به من دوخته میشود ... عاشق صدای نفس هایت هنگام خوردن شیر ... عاشق چنگ زدن هایت به بدنم وقتی که شیر میخوری... زیبای من ... نازنینم ... با کدامین کلمه زیبایی با تو بودن را وصف کنم ؟ با کدامین حرف لبخندت را توصیف کنم ؟ عشق میان منو تو وصف شدنی نیست در کلمه نمیگنجد ... یعنی تو هم مرا دوست داری ... وقتی نگاهت را به نگاهم میدوزی این سوال من میشود ... هنگامی که گرسنه میشوی و از بغل دیگری نگاه ملتمسانه ایی به من میکنی میفهمم تو هم عاشقی ... پسر...
29 تير 1392

مادر یعنی...

عزیزم ... عشقم ... همه وجوده من ... امروز میفهمم حاضرم تمام درد های دنیا در تنم باشد اما لحظه ایی اشک تو را برای درد نبینم ... حاضرم برایت از هرچه دارم بگذرم ... میفهمم مادر یعنی کسی که طاقت دیدن درد فرزند را ندارد ... قشنگترینم امروز تو خیلی اذیت بودی و من نمیدونستم چرا ... کاش میتونستی حرف بزنی و بهم  بگی علت این ناله هات چیه ... مادرت برات بمیره ... با هر باری که تو ناله میکردی و شروع به گریه میکردی منم اشک میریختم منو ببخش اگ مادر بدی هستم ... منو ببخش که متوجه نمیشم کجات درد داری ... عزیزم عاشقتم ...  
23 تير 1392