سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

باغ گل

سلام گل پسرم از حال اینروزات بزار برات بگم که علاوه بر قندک بودن گوله نمکم شدی شما خشکل پسر من جدیدا سر و شونه هات رو بلند میکنی و پاهاتم میاری بالا که یعنی منو بلند کنین انگار میخوای دراز نشست بزنی ... مادرت فدات شه عزیزم اینروزا مامان خیلی نگرانه اخه ویروس جدیدی اومده که همه دارن سرما میخورن ... خیلی میترسم سرما بخوری اخه به زودی واکسن چهارماهگیت رو باید بزنی و سفر مشهدم در پیش داریم همه خانواده بابا جونی تو مشهد منتظر تو هستن ... عمه زینب خیلی حالتو میپرسه ... حتی به بابایی گفته اگه تو نمیای بزار شکوفه یاسین بیان اینا همش به خاطر توئه گلم مامان برات کاموا خریده داده مامان زری برات ببافه برای مشهد ... چون عید غدیر میریم مشهد و شم...
19 مهر 1392

دیدار با دوستان

سلام پسر گلم ... امروز با خاله هات و دوستاشون رفتیم ددر کلی خوش گذشت و شما هم با خاله ها حسابی اشنا شدی و خندیدی اینم یه عکس از تو یاسمین خانوم عین خواهر برادرا شدین اینجا       اینم یه عکس دسته جمعی از اقا فواد و اقا کیارش و اوینا خانوم و یاسمین خانوم و اقا رادین و همچنین شما گل گلاب اقا یاسین   ...
4 مهر 1392

وقتی پسر دار میشوی

وقتی پسردار میشوی خیالت میکشد پی توپ بازی و شیشه شکسته همسایه وقتی پسر دار میشوی چشمانت را میبندی به یاد روزهای گرم تابستان و اب بازی با تفنگ اب پاش میفتی وقتی پسردار میشوی نگرانی هایت بیشتر میشود و عشقت چندین برابر وقتی پسردار میشوی تمام وجودت میرود انجا که روزی دیگر مال تو نخواهد بود وقتی پسردار میفهمی میتوانی قلبت را به دو مرد ببخشی همسر و پسر وقتی پسردار میشوی نیمه ایی از خودت را در گونه مردانه نظاره میکنی         ...
2 مهر 1392

عاشقانه

پسرم تاج سرم فدای خنده هات بشم عاشق خنده هاتم وقتی به من نگاه میکنی و میخندی عاشق نفسای عمیقت بعد از شیر خوردنتم عاشق چشماتم وقتی که داری شیر میخوری زل میزنی به من عاشق تعقیب کردناتم وقتی بغل بابایی همش منو دنبال میکنی عاشق هر چیزیم که مربوط به تو باشه ... پسرم عاشق ترینم برای تو معشوق زندگانیم
29 شهريور 1392

یاسین و مسابقه تیر ماهی ها

سلام عزیزم دیروز کلی عکاسی کردیم و تو کلی خسته شدی ... طوری که همش میخوابیدی تا شب   این عکسایی که تلاش کردیم و با کمک هم انداختیم ... این عکسا رو توی اتلیه ننداختم اخه قانون مسابقه غیر اتلیه ایی هستش   بفرما اینم عکسای جنابعالی               ...
21 شهريور 1392

مهمونی خونه عمه حمیده

سلام پسرم ... مادرت فدات بشه که سرفه های آخر سرما خوردگیت رو میکنی حالت خیلی بهتره نمیدونم یا به لطف بابونه است یا به لطف شربت سرما خوردگی کدوم رو نمیدونم اما مهم اینه که بهتری گلکم ! پریشب رفتیم خونه عمه حمیده اخه عمه سمانه اینا اومده بودن ... بگذریم که کلی پول ماشین دادیم برای رفتن و برگشتن ... تو پسر خیلی خوبی بودی مامان رو اذیت نکردی ... مثل بچه های خوب با عمه ها حرف میزدی و شیطنت میکردی لوستر خونه عمه اینا برات غریبه بود بهاش نمیخندیدی فقط زل میزدی بهش و با تعجب نگاهش میکردی فدای اون چشمای نازت بشم که هرکی میبینه میگه مثل چشمای منه قربونت برم من پسر خشکلم تازگیا داره موهات میریزه ... کچل بودی داری کچلترم میشی عسلکم ......
19 شهريور 1392