سید یاسینسید یاسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

شیرینی زندگی ما ...

قدم قدم تابزرگ شدن

سلام   سال نو مبارک  دوباره بهار شد عشقم  امسال پنچم فروردین رفتیم مشهد و یازدهم برگشتیم  سفر با هواپیما رو خیلی دوست داشتی و مدام بهشون اشاره میکردی و میگفتی ما ما  شما با سبحان خیلی مهربون بودی و گاهی اوقات همه اسباب بازی هاتو بهش میدادی و بغلش میکردی اما اون ازت میترسید و گریه میکرد تو هم وقتی اینو میدیدی همه اسباب بازی هات رو ازش میگرفتی و میدادی به سنا  کلا سنا و مهدی رو خیلی دوست داشتی اسم مهدی ورضا رو هم یادگرفتی و میگفتی اینم از مشهد رفتنمون  برسیم به خودمون گلم  شما دندون نیش دوم بالات هم بیرون زده  فکر کنم پایینی ها هم داره در میاد چون خیلی بیقراری ...
16 فروردين 1394

اروم اروم آهسته اهسته

بله بله عزیزم  آروم آروم و اهسته اهسته داری بزرگ میشی عشقم  دیروز اولین بار بود که از خواب پاشدی و گفتی مامان دو روز پیش هم موقع نقاشی میخوندی چش چش دو اارو  ( یعنی چشم چشم دو ابرو ) اسم خاله هارو میگی اییرا ( سمیرا) آرا (سارا)  ادسه ( محدثه) عزیز دلم قشنگترینم توی هفته گذشته یه کار کردی که اشک شوق ریختم    میخوام برات تعریف کنم تا توی صفحه ات و در خاطراتت ثبت بشه تا همیشه عاشق بودن و عشق ورزیدن رو فراموش نکنی  پسرکم  اونروز من داشتم غذا درست میکردم و شما دم در اشپزخونه نقاشی میکشیدی که یکباره حس کردم پام رو بوسیدی وقتی بهت نگاه کردم و با تعجب گفتم چیشده به زخمی که روی پام بو...
22 بهمن 1393

علاقه ها ...

عزیز دل مامانی  قندک مامان  شما علاقه های خاص خودت رو داری اینجا میخوام از چیزایی که دوست داری بگم اولین عشق شما قنده ! که با ذوق میگی قند قند دومی غذاییه که تو قابلمه رو گاذ میپزه و بهش میگی داااااغ یا گگگ گا شما علاقه به خوردن اسمارتیز پاستیل و قرص نعنا داری ... از قرص نعنا چون دهنت خنک میشه خیلی خوشت میاد  انجیر خشک و زیتون رو که عاشقشونی خلاصه اینکه مامان نگران دندون های شما نازنینه اهان راستی شما الان در حال حاضر 12 تا دندون داری  چهارتا جلوی بالا چهارتا جلو پایین و چهارتا اسیاب اول بالا و پایین به زودی نیش هات هم میخواد در بیاد عشقم  خییییلی دوست دارم      ...
22 بهمن 1393

علاقه ها ...

عزیز دل مامانی  قندک مامان  شما علاقه های خاص خودت رو داری اینجا میخوام از چیزایی که دوست داری بگم اولین عشق شما قنده ! که با ذوق میگی قند قند دومی غذاییه که تو قابلمه رو گاذ میپزه و بهش میگی داااااغ یا گگگ گا شما علاقه به خوردن اسمارتیز پاستیل و قرص نعنا داری ... از قرص نعنا چون دهنت خنک میشه خیلی خوشت میاد  انجیر خشک و زیتون رو که عاشقشونی خلاصه اینکه مامان نگران دندون های شما نازنینه اهان راستی شما الان در حال حاضر 12 تا دندون داری  چهارتا جلوی بالا چهارتا جلو پایین و چهارتا اسیاب اول بالا و پایین به زودی نیش هات هم میخواد در بیاد عشقم  خییییلی دوست دارم      ...
22 بهمن 1393

هجده ماهگی و واکسن سخت

سلام گلم ببخشید که دیر به دیر میام  هجده ماهگیت هم گذشت و شما واکسن اخر کودکیت رو در مشهد زدی  عزیز دلم ای پسر نازم شما بعد واکسن خیلی بیقراری میکردی و پا درد داشتی و ابریزش بینی هم گرفته بودی شبا بیقراری میکردی  ولی خدارو شکر سپری شد    برای هجده ماهگیت توی ماه آذر بردمت اتلیه کودکانه و اونجا ازت عکاسی کردیم قشنگترینم    اینم عکس های شما گل مامان     ...
10 دی 1393

محرم و غم از دست دادن خواننده محبوب مامان و بابا

سلام گلم    دومین محرم ات رو پشت سر گزاشتی ... هوا خیلی سرد شده و شما توی عاشورا سرما خوردی البته بگم الان خوب شدی به حمد الله  عزیز دل مامان ببخش که خیلی متن برات نمیزارم  الان یه کم ناراحتم هستم اخه خواننده ایی که منو بابات دوست داشتیم به علت سرطان جمعه در گذشت ... فقط سی سالش بود  و هیچوقت حس داشتن کوچولویی مثل تو رو تجربه نکرد  من همیشه اهنگ جاده یکطرفه رو برات میخوندم عزیزم عشق من به تو هم جاده یکطرفه است  بی وقفه ... همیشه دلم میخواست با بابا بریم کنسرتش حتی بابا یه بار بلیط گیر اورد ولی منصرف شد ... الان خیلی حسرت به دل موندیم ... کاش میرفتیم  دیگه دیر شده ...
25 آبان 1393

بعد از مدت ها

سلام  مدت زیادی بود پشت سیتم ننشتسته بودم گلم  بزار بینم از کجا بگم ؟ اهان  ول بگم که تو خیلی گازم میگیری تصمیم دارم برای خودم شولدر بزارم عین فیلم های جنگی اخه تو مدام شونه هام رو گاز میگیری  و اینکه شما الان نه تا دندون داری و اینکه شیرین کاری های خودت رو داری یه مدت بوس میکردی ... از خواب پا میشدی منو بوس میکردی و من عشق میکردم  اما الان بوس رو تعطیل کردی مدام قل قل میدی که همون قلقلکه عزیز من ! عاشقتم پسرم تو تمام دارو ندار من هستی برات جونم رو هم میدم فقط لبخند بزن  اشک هات رو دوست ندارم هرگز بغض نکن  پسرکم این مدت خیلی اتفاق ها افتاده  آخ آخ  بزار یه خب...
6 آبان 1393

سالگرد ازدواج مامان و بابا

پسرکم دیروز سالگرد ازدواج منو بابا بود چهار سال از زندگی مشترکمون میگذره و تو رو کنار خودمون داریم دیروز تولد پدرت هم بود هر سه با هم رفتیم اتلیه سیمای خاتم و کلی عکس انداختیم شما یه کم غر میزدی و همش گریه میکردی اما بالاخره عکس های خوب هم انداختیم عزیزکم سال های زندگی ما با وجود تو شیرین میشه عاشقتیم
22 تير 1393